رزانلغتنامه دهخدارزان . [ رَ ] (اِ) ج ِ رز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت انگور. (شعوری ج 2 ص 12). و غالباً بجای مفرد بکار رود : آن برگ رزان است که بر شاخ رزان است گویی بمَثَل
رزانلغتنامه دهخدارزان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 253 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ زرند. محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن است . (از ف
رزانلغتنامه دهخدارزان . [ رَ ] (اِخ ) گویا نام یکی از دروازه های طابران یا طبران مرکز طوس بوده است . در چهارمقاله آمده : جنازه ٔ فردوسی به دروازه ٔ رزان بیرون همی بردند در آن حا
رزانلغتنامه دهخدارزان . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2547 شود.
جرزانلغتنامه دهخداجرزان . [ ج ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه ٔ کبری . (منتهی الارب ). اسم جامعی است برای ناحیه ای در ارمنیه که حکومت نشین آن تفلیس است . ابن کلبی از شرقی حکایت
کرزانلغتنامه دهخداکرزان . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کُراز، بمعنی کوزه و شیشه ٔ سرتنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کراز شود.
گورزانگلغتنامه دهخداگورزانگ . (اِخ ) دهی است از دهستان دهو از بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 12000 گزی باختر میناب و 3000 گزی باختر راه مالرو سریک به میناب . جلگه و گرمسیر است