رشادلغتنامه دهخدارشاد. [ رَ ] (ع اِ) شب خیزک . تره تیزک . تره بند. (برهان ). سبزیی است که آنرا چاله و تره تیزک گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). تخم تره تیز
رشادلغتنامه دهخدارشاد. [ رَ ] (ع اِمص ) راستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اهتداء. (اقرب الموارد) : جمعی از سادات را که پای از دایره ٔ رشاد و اقتصاد بیرون نهاده ب
رشادلغتنامه دهخدارشاد. [ رَ ] (ع مص ) رُشد. به راه شدن و راه راست یافتن . (ناظم الاطباء). به راه شدن . (منتهی الارب ). هدایت شدن . (از اقرب الموارد). راه راست یافتن . (ترجمان جر
رشادفرهنگ انتشارات معین(رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از گمراهی درآمدن ، به راه راست رفتن . 2 - (اِمص .) راستی ، رستگاری .
رشادةلغتنامه دهخدارشادة. [ رَ دَ ] (ع اِ) سنگ بزرگ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). صخرة. (اقرب الموارد). || سنگی که پر کند کف دست را. ج ، رَشاد. (ناظم الاطباء) (منتهی