عطنلغتنامه دهخداعطن . [ ع َ ] (ع مص ) در دباغ نهادن پوست را جهت دباغت ، یا ترکرده دفن نمودن تا موی از وی بریزد. (از منتهی الارب ): عطن الجلدَ؛ پوست را در غلقة، که گیاهی است ، و
عطنلغتنامه دهخداعطن . [ ع َ طَ ] (ع اِ) خوابگاه شتران بر حوض ، و آن جز بر آب نباشد. (از منتهی الارب ). جای آب خوردن شتران . (غیاث اللغات ). آرامگاه ستوران در کنار آب . (فرهنگ ف
عطنلغتنامه دهخداعطن . [ ع َ طِ ] (ع ص ) پوستی که در دباغ قرار داده شده و تباه و بدبوی گردیده است . (از اقرب الموارد). عَطین . رجوع به عَطَن (مص ) و عطین شود.
عطنلغتنامه دهخداعطن . [ ع َطَ ] (ع مص ) انداخته شدن پوست در دباغ تا گنده و بدبوی گردیدن و تباه شدن ، و یا آب پاشیده دفن گردیده شدن تا پشم نرم گردد و برکنده شود. (از منتهی الارب
عطنةلغتنامه دهخداعطنة. [ ع َ طَن َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر است اعطان را، به معنی گذاشتن شتران در عَطَن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعطان شود. || (ص ) قوم عطنة؛ گر
عطنةلغتنامه دهخداعطنة. [ ع َ طِ ن َ ] (ع ص ) پوستی که در دباغ قرار داده شده و تباه و بدبوی گردیده است . (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَن (مص ) شود.- امثال :ما هو الا عطنة ؛ آن
عطونلغتنامه دهخداعطون . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِن . (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود. || ج ِ عاطنة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطنة شود. || قوم عطون ؛ قوم که شتر
عطونلغتنامه دهخداعطون . [ ع َ ] (ع ص ) شتر خوابیده در عَطَن .تذکیر و تأنیث در آن یکسان است . (از منتهی الارب ).
عطونلغتنامه دهخداعطون . [ ع ُ ] (ع مص ) سیراب گردیده فروخفتن شتران در «عطن ». (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بخفتن شتر در کنار آب . (المصادر زوزنی ). سیر آب خوردن شتر و بر