عرمسلغتنامه دهخداعرمس . [ ع ِ م ِ ] (ع ص ، اِ)سنگ بزرگ . (منتهی الارب ). صخره . (اقرب الموارد). || ناقه ٔ استوار. (منتهی الارب ). ماده شتر سخت و قوی ، از جهت تشبیه به صخره . (از
عرمسلغتنامه دهخداعرمس . [ ع َ رَم ْ م َ ] (ع ص ) مرد درگذرنده و رسا در امور و دانا. (منتهی الارب ). ماضی و گذرنده و ظریف ، از مردم . (از اقرب الموارد).
عرمسةلغتنامه دهخداعرمسة. [ ع َ م َ س َ ] (ع مص ) استوار گردیدن اندام کسی سپس نرمی و فروهشتگی . (از منتهی الارب ). سخت گردیدن بدن پس از سست بودن . (از اقرب الموارد).