عرندسلغتنامه دهخداعرندس . [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) شتر سخت و توانا. (منتهی الارب ). سخت و طویل القامت از شتران ، گویند بعیر عرندس و ناقة عرندس و عرندسة. (از اقرب الموارد). || توجبه ٔ
عرندسةلغتنامه دهخداعرندسة. [ ع َ رَ دَ س َ ] (ع ص ) تأنیث عرندس . گویند ناقة عرندسة؛ ماده شتر سخت و توانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عرندس شود.
عرندلغتنامه دهخداعرند. [ ع ُ رُ / ع ُ رَ ] (ع ص ) صلب و شدید. (از اقرب الموارد). درشت و رست ، گویند وتر عرند. و هم وزن آن جز کلمه ٔ «ترنج » یافت نشود. (از منتهی الارب ). عَرِد.
عرنددلغتنامه دهخداعرندد. [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) سخت و رست . (منتهی الارب ). صلب و شدید. (از اقرب الموارد). عَرِد.عُرُدّ. عُرُند. عُرَند. رجوع به عرد و عرند شود.
عردسةلغتنامه دهخداعردسة. [ ع َ دَس َ ] (ع مص ) به زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بر زمین زدن . (از اقرب الموارد).