عرهونلغتنامه دهخداعرهون . [ ع ُ ] (ع اِ) گیاهی است ، یا آن سماروغ سپید است . (منتهی الارب ). سماروغ سپید یا گیاهی دیگر. (ناظم الاطباء). فطر است . (مخزن الادویة). فطر [ ف ُ / ف ِ
عرهوللغتنامه دهخداعرهول . [ ع ُ ] (ع اِ) واحد عراهیل . (ناظم الاطباء). مفرد عَراهیل است بمعنی جماعت و گروه مهمل و بی کار. (از اقرب الموارد). رجوع به عراهیل شود.
عرهوملغتنامه دهخداعرهوم . [ ع ُ ] (ع ص ) نازک و نرم ازهر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوی و سخت . (از اقرب الموارد). || (اِ) باران . || درخت گز خشک شده . (منتهی ال
عرهللغتنامه دهخداعرهل . [ ع ِ هََ ل ل ] (ع ص ) شتر استوار. (منتهی الارب ). شدید و سخت و قوی از شتران . (از اقرب الموارد).
عرهانلغتنامه دهخداعرهان . [ ع ُ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . و کلمه ٔ آن در عربی شناخته نیست . (از معجم البلدان ).