عرابلغتنامه دهخداعراب . [ ع َ ] (ع اِ) بار درختی است که از پوست آن رسن سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حمل الحزم و هو شجر یفتل من لحائه الحبال . (اقرب الموارد). || بانگ
عرابلغتنامه دهخداعراب . [ ع َرْ را ] (ع ص ) سازنده ٔ غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب ). || نزد نصاری کفیل مورد اعتماد را گویند. و کفیله را عرابه گویند. (از اقرب الموارد). || عام
عرابلغتنامه دهخداعراب . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) اسب تازی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و همچنین است در شتر. || نوع خوب از گاو. (از اقرب الموارد). صاحب صبح الاعشی آرد:
عرابةلغتنامه دهخداعرابة. [ ع َ / ع ِ ب َ ] (ع اِ) فحش . || بدگوئی . (منتهی الارب ). || اسم است اعراب را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فحش دهنده . (اقرب الموارد). ج ، عرابات .
عرابةلغتنامه دهخداعرابة. [ ع َرْ را ب َ ] (اِخ ) عرابة طبی از اعمال عکا به ساحل شام است . (معجم البلدان ).
عرابضلغتنامه دهخداعرابض . [ ع ُ ب ِ ] (ع ص ) درشت و استوار. (منتهی الارب ). غلیظ. (از اقرب الموارد).