عفنلغتنامه دهخداعفن . [ ع َ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردانیدن مزه و رنگ گوشت را. (از منتهی الارب ). تغییردادن بوی گوشت را. (از اقرب ا
عفنلغتنامه دهخداعفن . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) پوسیده شدن هر چیزی و تباه گردیدن چندانکه ریزه ریزه برآید وقت گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوسیده شدن در نم . (المصادر
عفنلغتنامه دهخداعفن . [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) گوشت بر گردیده بوی و مزه و پوسیده . هرچیز پوسیده و تباه شده از آب که ریزه ریزه جدا گردد. (منتهی الارب ). ریسمان پوسیده از آب . (از اقرب
عفنججلغتنامه دهخداعفنجج . [ ع َ ف َ ج َ ] (ع ص ) گول سطبر. (منتهی الارب ). شخص نادان بدخوی که برای کاری براه نمی آید. و گویند شخص نادان و احمق . و گویند شخص تنومند احمق . (از اقر
عفنکلغتنامه دهخداعفنک . [ ع َ ف َن ْ ن َ ] (ع ص ) بسیار احمق و نادان . (از اقرب الموارد). عَفیک . رجوع به عفیک شود.
عفنجللغتنامه دهخداعفنجل . [ ع َ ف َ ج َ ] (ع ص ) ثقیل گرانجان و بدخوی که صحبت وی را ناخوش دارند و مرد بسیار هرزه گوی و فضول . (از منتهی الارب ). ثقیل و بسیار فضول در سخن و در هر