عقیللغتنامه دهخداعقیل . [ ع َ ] (اِخ ) ابن موسی الکاظم (ع ). یکی از فرزندان امام موسی کاظم (ع ) است . (از حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 81).
عقیللغتنامه دهخداعقیل . [ ع َ ] (ع ص ) مرد زیرک و بسیار دانا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). معقول . (اقرب الموارد). خردمند و بزرگوار. عاقل و گرامی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) زا
عقیللغتنامه دهخداعقیل . [ ع ُق َ ] (اِخ ) ابن خالدبن عَقیل ایلی ، مکنی به ابوخالد، از موالی بنی امیه . وی از حافظان حدیث بود و از «شرطیان » مدینه بشمار می آمد. عقیل به سال 141 ه
عقیللغتنامه دهخداعقیل . [ ع ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی است به حوران . (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای حوران از ناحیه ٔ لوی از اعمال دمشق . (از معجم البلدان ).
عقیل آبادلغتنامه دهخداعقیل آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره کهریز، بخش سربند، شهرستان اراک . سکنه ٔ آن 895 تن است . آب آن از قنات و در فصل بهار از رود محلی و محصول آن غلات
عقیلةلغتنامه دهخداعقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن احمدبن سعید حنفی مکی ، ملقب به شمس الدین . از مورخان و محدثان قرن دوازدهم هجری بود و به سال 1150 هَ . ق . در مکه درگذشت
عقیلةلغتنامه دهخداعقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از زنان مغنی و آوازه خوان بود. وی معاصر معبد، مغنی مشهور بوده است . (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
عقیلةلغتنامه دهخداعقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از موالی بنی فزارة. از زنان محدث بود. عقیلة از سلامة دختر حر روایت دارد. و طلحة ام غراب از او روایت کرده است . (از اعلام النساء به نقل
عقیلةلغتنامه دهخداعقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دختر ضحاک بن عمروبن محرق بن منذربن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است . و گویند وی در عشق پسر عمش عمروب