عدیللغتنامه دهخداعدیل . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مثل . مانند. همتا. همانند. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). ج ، عُدَلا. || هم کجاوه . (از اقرب الموارد). دو کس که هر دو جانب یک کجاوه نشینن
عدیلةلغتنامه دهخداعدیلة. [ ع َ ل َ ] (ع اِ) همزاد. دیوی که با انسان زائیده میشود و با او هست . || دعائی است در کتب ادعیه . آن را بر سر مریض هنگام مرگ خوانند که پریان و دیوان و شی
عدیلتانلغتنامه دهخداعدیلتان . [ ع َل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عدیلة. دو تیر یا کمان که هر یک معادل دیگر باشد. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).
بی عدیللغتنامه دهخدابی عدیل . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عدیل ) بی نظیر. بی مانند. (آنندراج ). بی همتا. بی مثل . بی مانند. (ناظم الاطباء). بی جفت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به عدیل