عمردلغتنامه دهخداعمرد. [ ع َ رُ ] (ع اِ) رستنیی باشد که کرفس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). کرفس . (ناظم الاطباء).
عمردلغتنامه دهخداعمرد. [ ع َ م َرْ رَ ] (ع ص ) دراز از هر چیزی . || شادمان . || مرد درشت خوی توانا. || گرگ خبیث . || شتر نجیب توانا بر سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ||
عمردةلغتنامه دهخداعمردة. [ ع َ م َرْ رَ دَ ] (اِخ ) نام خواهر مِشرَح و محوِّس و جَمَد و أبضعة از بنی معدیکرب ، که هر چهار را لعنت کرد نبی صلی اﷲ علیه و سلم . (منتهی الارب ). رجو
عمرشاهلغتنامه دهخداعمرشاه . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ملقب به شهاب الدین . از سلاطین خلجی در دهلی بود که از 715 تا 716 هَ .ق . سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 268).