عمتلغتنامه دهخداعمت . [ ع َ ] (ع مص ) بافنده ساختن پشم و صوف را جهت رشتن . (منتهی الارب ). گروهه کردن پشم از بهر رشتن . (تاج المصادر). پشم را گلوله وار پیچیدن تا جهت رشتن آن را
عمتلغتنامه دهخداعمت . [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) عمة. عمه : ...والده ٔ امیر مسعود و عمتش حره ٔ ختلی نیز نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 17). عمت حره ٔ ختلی رضی اﷲ عنها بر عادت سا
عمتالغتنامه دهخداعمتا. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در اُردن ّ و قبرابوعبیدةبن جراح در این مکان است . «مهلبی » گوید که عمتا در وسط «غور» قرار دارد و در آن تیرهای نیکو می سازند و ف