عنر عنرواژهنامه آزادکنایه از پیمودن یک مسافت نالازم یا یک پیمایش بی نتیجه این کلمه به صورت قید برای فعل های "رفتن" یا "آمدن" به کار می رود مثال 1:عنرعنر تا میوه فروشی رفتم ولی بسته
عنجرةلغتنامه دهخداعنجرة. [ ع َ ج َرَ ] (ع ص ) زن دلیر بی باک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). زن باجرأت . (از اقرب الموارد).
عنجرةلغتنامه دهخداعنجرة. [ ] (اِخ ) نام یکی از پنج در سیستان بود که غالباًآن را با غین معجمه نوشته اند. رجوع به غنجرة شود.
عنجرةلغتنامه دهخداعنجرة.[ ع َ ج َ رَ ] (ع مص ) دراز کردن هر دو لب و درپیچیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دراز کردن هر دو لب و برگرداندن آنها و صدا برآوردن . (از اقرب المو
عنجورةلغتنامه دهخداعنجورة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) غلاف شیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلاف بطری . (از اقرب الموارد). || لقب مردی که چون به وی می گفتند «عَنجِر یا عنجو