عنملغتنامه دهخداعنم . [ ع َ ] (ع اِ) گلنار را گویند، و معرب آن جلنار است ، و آن گل درخت نوعی از انار باشد، و آن درخت بغیر از گل ، میوه و ثمری دیگر ندارد. و سرد و خشک است در اول
عنملغتنامه دهخداعنم . [ ع َ ن َ ] (ع اِ) درختی است حجازی که بارش سرخ باشد و بدان انگشتان خضاب کرده را تشبیه دهند، و یا آن از شاخه های خرنوب شامی است . (از منتهی الارب ) (آنندرا
جعنملغتنامه دهخداجعنم . [ ] (اِخ ) الخیربن خلیبةبن ساجی بن موهب الصدفی . یکی از شرکت کنندگان در بیعت تحت الشجره بود و پیغامبر اسلام (ص ) پیراهن و نعلین خود را بدو پوشانید و تاره
عنمةلغتنامه دهخداعنمة. [ ع َ ن َ م َ ] (ع اِ) یکی عنم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عنم شود. || شکاف لب مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکاف در لب
عنمیلغتنامه دهخداعنمی . [ ع َ ن َ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عنم . رجوع به عنم شود. || نیکوروی سرخ رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). صورت زیبا و سرخ رنگ . (از
شروع نمودنلغتنامه دهخداشروع نمودن . [ ش ُ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . آغازیدن و ابتدا کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به شروع کردن شود.
رجوع نمودنلغتنامه دهخدارجوع نمودن . [ رُ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشت کردن . برگشت نمودن . خودداری کردن . برگشت نشان دادن . رجوع کردن : این چه گفتند و فرمودند از آن رجوع ننما