عنتریلغتنامه دهخداعنتری . [ ع َ ت َ ] (اِخ ) نام وی محمدبن مجلی بن صائغ جزری و کنیه اش ابوالمؤید و شهرتش عنتری است . وی طبیب و حکیم و فلسفه دان و ادیب بودو شعر نیز نیکو می سرود.
عنتریلغتنامه دهخداعنتری . [ ع َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به عنتر. کسی که عنتر را به بازی وادارد و از این راه روزی خورد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عنتر شود. || منسوب به عنترة است
عنتریسلغتنامه دهخداعنتریس . [ ع َ ت َ ] (ع ص ، اِ) ماده شتر استوارخلقت بسیارگوشت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناقه ٔ فربه و محکم و قوی . (از اقرب الموارد). ||