عتلغتنامه دهخداعت . [ ع َت ت ] (ع مص ) باز بازگردانیدن بر کسی سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رد کردن کلام بر کسی باری پس از بار دیگر. (اقرب الموارد). || ستیهیدن بر کسی در
کعتلغتنامه دهخداکعت . [ ک َ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عتکلغتنامه دهخداعتک . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است به یمامه در دیار بنی عوف بن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم . (از معجم البلدان ).
عتکلغتنامه دهخداعتک . [ ع َ ] (ع اِ) دهر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال مضی علیه عتک ؛ أی دهر. (اقرب الموارد).
عتکلغتنامه دهخداعتک . [ ع َ ] (ع مص ) حمله نمودن در جنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنگ گَزیدن کردن اسب . || دوتا داشتن دست را برسینه . (اقرب الموارد) (منته