عاداتلغتنامه دهخداعادات . (ع اِ) ج ِ عادة. رجوع به عادت و عادة شود : در این دخمه خفته ست شداد و عادکزو رنگ و رونق گرفت این سواد. نظامی .برانداختم دخمه ٔ عاد راگشادم در قصر شداد ر
عاناتلغتنامه دهخداعانات . (اِخ ) موضعی است از ناحیه ٔ جزیره . (مهذب الاسماء). و رجوع به عانة و عانیة شود.