علدلغتنامه دهخداعلد. [ ع َ ] (ع مص ) سخت و صلب گشتن . || (ص ) سخت و شدید. || (اِ) عصب و پی گردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، أعلاد.
علدةلغتنامه دهخداعلدة. [ ع َ دَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است ، و در شعر هذیل آمده است . (از معجم البلدان ).
علودلغتنامه دهخداعلود. [ ع َل ْ وَدد ] (ع ص ) مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . (از لسان العرب ). رجوع به عِلودّ شود.
علودلغتنامه دهخداعلود. [ ع ِل ْ وَدد ] (ع ص ) دراز و بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد): رجل علودالعنق ؛ مرد درازگردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
علودةلغتنامه دهخداعلودة. [ ع َل ْ وَ دَ ] (ع مص ) جای خود را گرفتن بطوری که کسی نتواند او را بجنباند. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
علودةلغتنامه دهخداعلودة. [ ع ِل ْ وَدْ دَ ] (ع ص ) مؤنث علودّ. رجوع به علودّ شود. || اسب سرکش . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اسبی که منقاد نشود مگر آنکه از پس وی را بران