علافلغتنامه دهخداعلاف . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن طواریابن حلوان بن عمرو، از قضاعة. و رحلهای (پالان ها) علافیة بدو منسوب است ، زیرااو اولین کسی است که آنها را بساخت . (منتهی الارب ).
علافلغتنامه دهخداعلاف . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) علف فروش . (اقرب الموارد). || کسی که جو و گندم و کاه و هیزم و یونجه و علف میفروشد. (ناظم الاطباء).
علافیلغتنامه دهخداعلافی . [ ع َ فی ی / ع ِ فی ی ] (ع اِ) بزرگترین پالانهای شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علافیفرهنگ انتشارات معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
ابن علافلغتنامه دهخداابن علاف . [ اِ ن ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابوبکر حسن بن علی نهروانی شاعر. یکی از ندمای معتضد خلیفه ٔ عباسی . وفات به سال 318 هَ .ق . و او را اشعار رائقه است ، ازجم