عیهلغتنامه دهخداعیه . [ ع َی ْه ْ ] (ع مص ) آفت رسیدن به مال . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عیهکةلغتنامه دهخداعیهکة. [ ع َ هََ ک َ ] (ع مص ) کارزار کردن . (منتهی الارب ). کارزار کردن و بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنگ و قتال ، و گویند
عیهونلغتنامه دهخداعیهون . [ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عیه عیهلغتنامه دهخداعیه عیه . [ هَِ هَِ ] (ع صوت مرکب ) زجری است شتران را تا حبس شوند. (از اقرب الموارد). بمعنی عاه عاه است . (از منتهی الارب ). رجوع به عاه عاه شود.
عیهوللغتنامه دهخداعیهول . [ ع َ ] (ع ص )بمعنی عَیهل است . (منتهی الارب ). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عَیهَل شود. || شتر نر تیزرو برگزیده . (منتهی ا