عزازلغتنامه دهخداعزاز. [ ع َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حلب که خاکش چون بر کژدم پاشند بمیرد. (منتهی الارب ). شهرکی است در فاصله ٔ یک روزه ٔ شمال حلب ،و آن را رستاقی است . آب و هوائ
عزازلغتنامه دهخداعزاز. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت . (منتهی الارب ). سرزمین صلب و سخت ، که سیل در آن بسرعت جاری شود. (از اقرب الموارد). عَزَز. و رجوع به عزز شود.
عزازلغتنامه دهخداعزاز. [ ع ِ ] (ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه . (از منتهی الارب ). «عَزوز» بودن ناقه . (از اقرب الموارد). رجوع به عَزوز شود. عُزوز. || معازّه و چیرگی جستن بر یکدیگر
عزازةلغتنامه دهخداعزازة. [ ع َ زَ ] (ع مص ) ارجمند گردیدن . (از منتهی الارب ). عزیز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). ارجمند شدن . (المصادر زوزنی ). || قوی شدن بعدِ خو
عزازیلغتنامه دهخداعزازی . [ ع َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمد ابن عمر عزازی ، منسوب به عزاز حلب . وی محدث بود و از ابوالحسن علی بن احمدبن مرزبان روایت کرده است . (از معجم البلدان ).
عزازیللغتنامه دهخداعزازیل .[ ع َ ] (اِخ ) (معرب از عبری ) طبق روایات ، یکی از سه فرشته (هاروت ، ماروت ، عزازیل ) است که خدا آنان را به کره ٔ زمین فرستاد تا مانند آدمیان زندگی کنند