فصدلغتنامه دهخدافصد. [ ف َ ] (ع مص ) رگ زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) : به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا. خاقانی
فصدةلغتنامه دهخدافصدة. [ ف ُ دَ ] (ع اِ) خرمای آرد ساخته با خون آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).