فرسایندهلغتنامه دهخدافرساینده . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) فرسوده کننده . آنچه چیز دیگر را بفرساید و از میان برد. (یادداشت به خط مؤلف ). || چیزی باشد که به سببی از اسباب مانند رسیدن
فسایندهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رامکننده.۲. = افسونگر: ◻︎ به چارهگری زیرک و هوشمند / فسون فساینده را کرد بند (نظامی۵: ۸۵۹).
فسایندهلغتنامه دهخدافساینده . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) فسای . افسون گر و رام کننده . (برهان ) : به چاره گری زیرک هوشمندفسون فساینده را کرد بند.نظامی .
فرسایندگیلغتنامه دهخدافرسایندگی . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) فرساینده بودن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرساینده شود.
فرساییدهلغتنامه دهخدافرساییده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) فرسوده شده . آنچه دچار نقصان و خرابی شده باشد. رجوع به فرساییدن و فرسائیده شود.
فرمایندهلغتنامه دهخدافرماینده . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) گوینده ٔ فرمان . حاکم و آمر. (ناظم الاطباء). آنکه بفرماید و دستور دهد. فرمایش کننده . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فرمود