فریقلغتنامه دهخدافریق . [ ف َ ] (ع اِ) گوسفندان گم شده . (منتهی الارب ). الفرق للقطع المذکور.(اقرب الموارد). || مردم بیشتر از فرقه . ج ، افرقا، افرقة، فُرُق ، فروق . چه بسا «فرق
فریق المسکلغتنامه دهخدافریق المسک . [ ف َ فُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) کافور اسپرم .(مهذب الاسماء). کافور سپرم . (یادداشت بخط مؤلف ).
فریقوبیوسلغتنامه دهخدافریقوبیوس . [ ف َ ] (اِخ ) او را کتابی است در اسماء و حفظه و تمائم و عوذ از حروف شمس و قمر و نجوم خمسه و اسماء فلاسفه و کتابی دیگر نیز دارد. (از ابن الندیم ).
فریقةلغتنامه دهخدافریقة. [ ف َ ق َ ] (ع اِ)به یونانی گیاهی است که آن را به فارسی شلمیز و شنبلیله و به عربی حلبه خوانند. (برهان ). حلبه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به عربی خرمایی
فریقانلغتنامه دهخدافریقان . [ ف َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ فریق درحالت رفع. فریقین ، دو طرف . رجوع به فَریقَین شود.