خاموش کردنturn off, switch offواژههای مصوب فرهنگستانقطع کردن جریان برق رایانه یا افزاره با کلید یا دستور نرمافزاری
turnدیکشنری انگلیسی به فارسیدور زدن، نوبت، چرخش، گردش، پیچ، تمایل، تغییر جهت، چرخ، پیچ و خم، گشت ماشین تراش، پیچ خوردگی، قرقره، استعداد، چرخیدن، گرداندن، تبدیل کردن، گشتن، وارونه کردن، منح
عملدیکشنری فارسی به انگلیسیact, action, activity, age _, agency, al _, ate, ation _, business, deed, doing, ence _, enterprise, function, handiwork, ion_, ism _, ment _, move, office, ope
کاردیکشنری فارسی به انگلیسیact, action, activity, affair, billet, business, calling, career, doing, duty, effort, employment, enterprise, errand, function, handiwork, ism _, job, labor, l