فساللغتنامه دهخدافسال . [ ] (اِ) بیخی است خشک ، سفیدرنگ ،تلخ و شبیه به تخم حنظل . (از فهرست مخزن الادویه ).
فسالةلغتنامه دهخدافسالة. [ ف َ ل َ ] (ع مص ) ناکس و فرومایه گردیدن . (مصادراللغه ٔ زوزنی ). ناکس شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || فسل بودن . (از اقرب الموارد).
فسالةالحدیدلغتنامه دهخدافسالةالحدید. [ ف ُ ل َ تُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) بمعنی توبال الحدید است . (از فهرست مخزن الادویه ). سونش آهن . (منتهی الارب ). آنچه ازآهن هنگام کوفتن پراکنده شود