truncationدیکشنری انگلیسی به فارسیکوتاه شدن، کوتاه سازی، برش، ناقص سازی، قطع سر، بی سر سازی، ابتر سازی، تسطیح زوایا
روش بُرشtruncation methodواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریة احتمال، روشی که در آن مقادیر متغیر تصادفی در داخل بازهای معین حفظ میشود و بهجای مقادیر خارج از آن بازه، یک یا دو عدد ثابت قرار میگیرد
کَندcut 4, truncationواژههای مصوب فرهنگستانخاکبرداری و کندوکاو پیشینیان در یک نهشتۀ قدیمیتر برای کندن پی یا هر فعالیت دیگر که به پدید آمدن یک بافت باستانشناختی منجر شده است
truncationدیکشنری انگلیسی به فارسیکوتاه شدن، کوتاه سازی، برش، ناقص سازی، قطع سر، بی سر سازی، ابتر سازی، تسطیح زوایا
truncationدیکشنری انگلیسی به فارسیکوتاه شدن، کوتاه سازی، برش، ناقص سازی، قطع سر، بی سر سازی، ابتر سازی، تسطیح زوایا