transposesدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال می یابد، ترانهادن، قلب کردن، پس و پیش کردن، مقدم وموخر کردن، بطرف دیگر معادله بردن
بافت ردۀ یک ترانهشتیtransposed primary contextواژههای مصوب فرهنگستانبافت نامخدوش در تل زباله که حاصل فعالیتهای نهشتهگذاری است
جابهجایی ریلtranspose railواژههای مصوب فرهنگستانجابهجا کردن دو ریل یک خط برای افزودن عمر مفید آنها
ماتریس ترانهادهtransposed matrixواژههای مصوب فرهنگستانماتریس حاصل از تعویض سطرها با ستونهای ماتریس مفروض متـ . ترانهاد transpose
ماتریس الحاقیadjoint matrixواژههای مصوب فرهنگستانماتریسی که هر درایۀ آن برابر همعامل (cofactor) متناظر آن درایه در ماتریس ترانهادهاش (transposed matrix) باشد