transportدیکشنری انگلیسی به فارسیحمل و نقل، ترابری، حامل، وسیله نقلیه، بارکش، حمل کردن، ترابری کردن، بردن، نقل و انتقال دادن، از خود بیخود شدن، از جا در رفتن
ترابُرد 1transportواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی مواد در سامانههای زیستی از خلال غشا، بهویژه غشای یاخته
امنیت لایۀ ترابُردtransport layer security, TLSواژههای مصوب فرهنگستانقرارداد امنیتی و اصالتسنجیای که بهطور گسترده در مرورگرها و ارائۀ خدمات وب کارگرفته میشود
بستهبندی ترابریtransport packaging, logistic packaging, transit packaging, distribution packagingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بستهبندی برای محافظت کالا در حین فرایند جابهجایی و انبارش و ترابری که شامل تمام بستهبندیهای بینِکارخانهای و بارگنجی میشود
پدیدههای ترابُردtransport phenomenaواژههای مصوب فرهنگستانفرایندهایی در سامانههای بسذرهای که در آنها حرکت ذره باعث انتقال انرژی و تکانه و جِرم و بار الکتریکی از نقطهای به نقطۀ دیگر میشود