transitionدیکشنری انگلیسی به فارسیگذار، انتقال، تحول، عبور، برزخ، مرحله تغییر، تغییر از یک حالت بحالت دیگر
عبوردیکشنری فارسی به انگلیسیflow, negotiation, pass, passage, passing, transit, transition, traversal
transitionsدیکشنری انگلیسی به فارسیگذار، انتقال، تحول، عبور، برزخ، مرحله تغییر، تغییر از یک حالت بحالت دیگر