traipseدیکشنری انگلیسی به فارسیسقوط، راه رفتن، قدم زدن، بزحمت راه رفتن، سرگردان بودن، ول گشتن، هرزه گردی کردن
traipsedدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، راه رفتن، قدم زدن، بزحمت راه رفتن، سرگردان بودن، ول گشتن، هرزه گردی کردن
trapsدیکشنری انگلیسی به فارسیتله ها، دام، تله، گیر، دریچه، نیرنگ، اسباب، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، بدام انداختن، در تله انداختن
traipsedدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، راه رفتن، قدم زدن، بزحمت راه رفتن، سرگردان بودن، ول گشتن، هرزه گردی کردن
traipsedدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، راه رفتن، قدم زدن، بزحمت راه رفتن، سرگردان بودن، ول گشتن، هرزه گردی کردن