تبیعلغتنامه دهخداتبیع. [ ت َ / ت ُ ب َ ] (اِخ ) نام پدر حارث رعینی صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تبیعلغتنامه دهخداتبیع. [ ت َ ] (ع اِ) گوساله را گویند. مؤنث : تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوة گوید: تبیع نرینه بچه ٔ گاو باشد در سن یک سالگی و تبیع
تبیعلغتنامه دهخداتبیع. [ ت َ ] (ع ص ، اِ) ناصر.(اقرب الموارد) (قطر المحیط). مددکار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که ترا بر وی مال باشد. (از قطر المحیط) (منتهی
تبیعلغتنامه دهخداتبیع. [ ت ُ ب َ ] (اِخ ) نام ابوحمیربن عامرحمیری پسر زن کعب احبار. (منتهی الارب ). صاحب اصابه در قسم مخضرمین گفته است : وی زمان جاهلیت را درک کرده است و خلیفه و
طبیعلغتنامه دهخداطبیع. [ طِب ْ بی ](ع اِ) میانه ٔ شکوفه ٔ نخستین خرمابن و لب آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغز طلع. (فهرست مخزن الادویه ).
تبیعالغتنامه دهخداتبیعا. [ ] (اِخ ) بنا بنقل خواندمیر یکی از دو پسر موسی کلیم اﷲ: در سن سی سالگی باستصواب آسیه جمیله ای را در حباله ٔ نکاح درآورده ، آن جناب را از آن منکوحه دو پس
تبیعةلغتنامه دهخداتبیعة. [ ت َ ع َ ] (ع اِ) مؤنث تبیع. گوساله ٔ ماده . (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود.
تبعثقلغتنامه دهخداتبعثق . [ ت َ ب َ ث ُ ] (ع مص ) ریزان شدن آب از شکستگی کناره ٔ حوض و خم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تباعلغتنامه دهخداتباع .[ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تَبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود.
تبیعةلغتنامه دهخداتبیعة. [ ت َ ع َ ] (ع اِ) مؤنث تبیع. گوساله ٔ ماده . (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود.
تبیعالغتنامه دهخداتبیعا. [ ] (اِخ ) بنا بنقل خواندمیر یکی از دو پسر موسی کلیم اﷲ: در سن سی سالگی باستصواب آسیه جمیله ای را در حباله ٔ نکاح درآورده ، آن جناب را از آن منکوحه دو پس
تباعلغتنامه دهخداتباع .[ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تَبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود.
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن تبیعالرعینی . صحابی است . عبدالغنی بن سعید بنقل از ابی سعیدبن یونس ، می آورد که حارث برسولی ، بخدمت پیغمبر (ص ) آمد و تا فتح مصر حیات د