ویلانلغتنامه دهخداویلان . (اِ) کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند. (برهان ) (از آنندراج
ویلانلغتنامه دهخداویلان . [ وَ / وِ ] (ص ) ول . سرگردان . سرگشته . بی جای و مستقری . بی خانه ٔ معلوم . با شدن و ماندن و کردن صرف شود.- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است
ویلانجلغتنامه دهخداویلانج .[ ] (اِ) با لام و الف و نون و جیم و حرکت غیرمعلوم ، مطلق حلوا را گویند. (برهان ) (آنندراج ). شیرینی .