topدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا، تاپ، راس، نوک، قله، اوج، فرفره، رو، سر، رویه، تپه، کروک، فرق سر، روپوش، درجه یک فوقانی، فرق، کج کردن، عالی، فوقانی
tapدیکشنری انگلیسی به فارسیضربه زدن، شیر، شیر آب، ضربت اهسته، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن