tokenدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه، رمز، ژتون، علامت، نشان، نشانی، یادگار، یادگاری، یادبود، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، اجازه ورود، بلیط ورود
نمونه 5tokenواژههای مصوب فرهنگستانهریک از تجلیهای ملموس و عینی یک نوع که ویژگیهای آن نوع را نمایش دهد
tokensدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه ها، رمز، نشانه، ژتون، علامت، نشان، نشانی، یادگار، یادگاری، یادبود، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، اجازه ورود، بلیط ورود
tokensدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه ها، رمز، نشانه، ژتون، علامت، نشان، نشانی، یادگار، یادگاری، یادبود، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، اجازه ورود، بلیط ورود
foretokenدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش بینی شده، نشان پیش، مقدمه، اعلام قبلی، قبلا اگاهانیدن، پیش گویی کردن