جفخلغتنامه دهخداجفخ . [ ج َ ] (ع مص ) فخر و تکبر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تکبر کردن و فخر نمودن . (منتهی الارب ). برتنی کردن . رجوع به جفاخ شود.
کفخلغتنامه دهخداکفخ . [ ک َ ] (ع مص ) به چوبدستی زدن و بر سر زدن کسی را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فخلغتنامه دهخدافخ . [ ف َ ] (اِ) تله ، و آن آلتی است که بدان جانور گیرند. نَژْنَک . (برهان ). حباله . مصیده . احبول . احبوله . (منتهی الارب ). لاتو. (برهان ). طرق [ طُ / طِ ]
فخلغتنامه دهخدافخ . [ ف َخ خ ] (اِخ ) وادیی است در مکه قبل از وادی الزاهریه که عبداﷲبن عمر و گروهی از یاران پیغمبر در این وادی مدفونند. (معجم البلدان ). موضعی است به مکه ، و د
فخلغتنامه دهخدافخ . [ ف َخ خ ] (ع اِ) دام شکاری . ج ، فخاخ ، فخوخ . (منتهی الارب ). و خلیل گوید آن مأخوذ از لغت عجم است . (اقرب الموارد). رجوع به فخ (بی تشدید) شود.
آخریندیکشنری فارسی به انگلیسیendmost, final, hindmost, last , latest, state of the art, terminal, ultimate, up-to-the-minute
همگانیدیکشنری فارسی به انگلیسیacross-the-board, catholic, collective, common, communal, demotic, free-for-all, general, horizontal, mass , multiple, national, open, patent, popular, public,