فنشخةلغتنامه دهخدافنشخة. [ ف َ ش َ خ َ ] (ع مص ) مانده گردیدن . || درنگ کردن سپس ِ ماندن در کاری . || پای از هم جدا داشتن وقت شاشیدن . || پیر و کلانسال گردیدن مرد. (منتهی الارب )
فنجشلغتنامه دهخدافنجش . [ ف َ ج َ / ف ُ ج ُ ] (ع ص ) فراخ ، هرچه باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
فن جوشکاری نیممهرهhalf welding bead techniqueواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فن بازپخت مهرهای که در آن برای اثربخشی بازپخت لایۀ دوم بر روی لایۀ اول، نصف ضخامت اولین لایه با سنگزنی برداشته میشود متـ . فنّ نیممهره half-bead techn
پوزۀ کوهگویش کرمانشاهکلهری: lu:tka گورانی: lu:tka سنجابی: lu:tka کولیایی: lu:tka زنگنهای: lu:tka جلالوندی: lu:tka زولهای: lu:tka کاکاوندی: lu:tka هوزمانوندی: lu:tka