فتاحلغتنامه دهخدافتاح . [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان شهرستان شاه آباد، که در 9 هزارگزی جنوب خاوری گیلان و یکهزار و پانصد گزی راه شوسه ٔ گیلان به ایلام و شاه آباد قرا
فتاحلغتنامه دهخدافتاح . [ ف َت ْ تا ] (ع ص ) گشاینده . (مهذب الاسماء). مبالغه ٔ فاتح . (از اقرب الموارد) : هر دو فتاح و رمز را مفتاح هر دو سردار و علم را بندار. خاقانی .|| (اِ)
فتاحفرهنگ انتشارات معین(فَ تّ) [ ع . ] (ص .) 1 - گشاینده ، نصرت - دهنده . 2 - حاکم ، داور. (از اسماء الهی ).
فتاح تنکابنیلغتنامه دهخدافتاح تنکابنی . [ ف َت ْ تا ح ِ ت ُ ب ُ / ت َ ب ُ ] (اِخ ) (ملا...) همان حکیم مؤمن نویسنده ٔ کتاب تحفه در خواص ادویه است . رجوع به حکیم مؤمن شود.
فتاح آبادلغتنامه دهخدافتاح آباد. [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیک شهرستان خرم آباد، که در 34 هزارگزی باختر نورآباد و 18 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه قرار دا
فتاح آبادلغتنامه دهخدافتاح آباد. [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز، که در 27 هزارگزی جنوب خاوری مسجدسلیمان و کنار راه شوسه ٔ مسجدسلیمان و هفتگل
فتاح آبادلغتنامه دهخدافتاح آباد. [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج که در 30 هزارگزی شمال باختری دیواندره و دوهزارگزی جنوب راه شوسه ٔ دیواندر
فتاح خانلغتنامه دهخدافتاح خان . [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) از سرداران ایل بختیاری و معاصر کریمخان زند است ، که پس از غلبه ٔ سپاه کریمخان بر لرستان و جایگاه آن ایل بسوی عراق و عربستان گریخ