فارقلغتنامه دهخدافارق . [ رِ ] (ع ص )نعت فاعلی از فَرق و فرقان . آنکه میان حق و باطل فرق گذارد. (از اقرب الموارد). جداکننده . ممیز. تأنیث آن فارقة. ج ، فارقات ، فوارق . || ماده
فارقفرهنگ انتشارات معین(رِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) جداکننده ، آن که بین حق و باطل فرق می گذارد. 2 - (اِ.) تفاوت بین دو امر.
فارقةلغتنامه دهخدافارقة. [ رِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث فارق . رجوع به فارق شود.- علامت فارقة ؛ نشانه ای که برای امتیاز دو چیزدر میان آنها گذارند. در همین لغت نامه منظور از فارقه دو خط
فارقلیطلغتنامه دهخدافارقلیط. [ رَ ق َ ] (اِ) بمعنی تسلی بخش و شفیع ومددکار. و در فرهنگی فراقلیط دیده شد. (آنندراج ).
فارقلیطلغتنامه دهخدافارقلیط. [ رَ ق َ ] (اِخ ) به زعم نصاری مراد از آن روح القدس است . اما در اخبار و آثار و دیگر کتب سماوی از حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام محقق و ثابت گردیده که
فارقیلغتنامه دهخدافارقی . [ رِ ] (اِخ ) عبدالکریم بن عبدالحاکم بن سعید. از وزیران دولت فاطمی مصر و پدرش از قضاة بود. و اولین کسی بود که وزارت این خاندان را به عهده گرفت مرگ او در