کَمجَمTDS, total dissolved solidsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ مواد جامد محلول در آب متـ . کل مواد جامد محلول
فیلغتنامه دهخدافی ٔ. [ ف َی ْءْ ] (ع اِ) سایه ٔ زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. ج ، افیاء، فیوء. || غنیمت . || خراج . || پاره ای از مرغان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |
فیلغتنامه دهخدافی . (از ع ، حرف اضافه ) به معنی «ضرب در»: صد ذرع زمین فی پانزده قران ، هزاروپانصد قران ، یعنی صد ذرع ضرب در پانزده قران . (ناظم الاطباء). ده من نان ، فی دو قرا
فیلغتنامه دهخدافی . (ع اِ) حرف فاء عربی و فارسی را نیز «فی » نامیده اند : بر دامن کوهسار حلمش سر پیش فکنده قاف چون فی . اثیر اخسیکتی .قاف از کتابت تو یک حرف خواند وز شرم بر او
فیلغتنامه دهخدافی . [ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) مخفف فی ٔ. سایه ٔ هر چیز پس از زوال . سایه ٔ هر شی ٔ که بعد از نصف النهار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : خوار خواهد رخ خورشید مگر وق
فیلغتنامه دهخدافی . [ ف َی ی ] (اِخ ) از قرای سغد. (معجم البلدان ). در بخاراست ، پل فی محلی است در نزدیکی آن .(از یادداشتهای مؤلف ). در شعر فارسی به تخفیف یاء به کار رفته ، و
جفیلغتنامه دهخداجفی . [ ج َف ْی ْ ] (ع مص ) جفاء. بر زمین انداختن کسی یا چیزی را. (ناظم الاطباء): جفاه ؛ برزمین انداخت او را. (منتهی الارب ). رجوع به جفاء شود.
دسترسی چندگانۀ زمانتقسیمtime division multiple accessواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش دسترسی در فنّاوری همتافگر که در سامانههای رقمی بیسیم به کار میرود و در آن هریک از مسیرهای بسامد به چند شیار زمانی (time slot) تقسیم میشود که هرکدا