فذلغتنامه دهخدافذ. [ ف َذذ ] (ع مص ) سخت طرد کردن کسی را. (از اقرب الموارد). سخت راندن . || دور کردن . (منتهی الارب ). و این معنی در اقرب الموارد چنین آمده است : فذ کسی ؛ دور
فذلغتنامه دهخدافذ. [ ف َذذ ] (ع ص ) تنها و یگانه . ج ، اَفْذاذ، فذود. (منتهی الارب ). فرد، یقال : ذهبا فذین .(از اقرب الموارد). || (اِ) اول تیر قمار، و هی عشرة اولها الفذ ثم ا
فذالکلغتنامه دهخدافذالک . [ ف َ ل ِ ] (از ع ، اِ مرکب ) باقی و بقیه ٔ چیزی . (غیاث ). || خلاصه . (یادداشت بخط مؤلف ). اصل این کلمه ازریشه ٔ رباعی فَذْلَک َ بوده است و در پارسی ا
تحلیل نقطۀ جوش واقعیtrue-boiling-point analysis, true-boiling-point distillationواژههای مصوب فرهنگستانروش استاندارد آزمایشگاهی برای پیشبینی کیفیت پالایش برشهای (cuts) نفتی و نفت خام اختـ . تنجو TBP