تُنِ حجمیmeasurement tonne, measurement tonواژههای مصوب فرهنگستانواحدی که معادل چهل پای مکعب است و از آن برای بارهای حجمی استفاده میشود
مخزن توازنtrimming tank/ trim tankواژههای مصوب فرهنگستانمخزن سوختی با فاصلۀ مشخص از گرانیگاه هواگَرد که با جابهجایی سوخت بین آن و مخزن اصلی، تعادل حول محور عرضی حفظ میشود
مخزن رهانشیdroppable tank/ drop tankواژههای مصوب فرهنگستانمخزن سوخت اضافی که در حین پرواز و در صورت بروز مشکل میتوان آن را رها کرد
tanglingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، درهم و برهم کردن، ژولیدن، ژولیده کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن
تَنگگویش خلخالاَسکِستانی: tang دِروی: tang شالی: tang کَجَلی: tang کَرنَقی: tang کَرینی: tang کُلوری: tang گیلَوانی: tang لِردی: tang
tanglingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، درهم و برهم کردن، ژولیدن، ژولیده کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن