mistakesدیکشنری انگلیسی به فارسیاشتباهات، اشتباه، خطا، غلط، سهو، خبط، بد شانسی، اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن، خبط کردن، درست نفهمیدن
undertakesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتعهد است، بعهده گرفتن، متعهد شدن، عهده دار شدن، تعهد کردن، متقبل شدن، قول دادن، تقبل کردن
partakesدیکشنری انگلیسی به فارسیشرکت می کند، شریک شدن، شرکت کردن، سهیم بودن در، سهم بردن، بهره داشتن، قسمت بردن