دشواژهtaboo wordواژههای مصوب فرهنگستانواژههایی که بیان آنها در نزد قومی به دلایل مذهبی یا رعایت ادب پسندیده نیست
بسامدهای ممنوعtaboo frequenciesواژههای مصوب فرهنگستانبسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
تبوشلغتنامه دهخداتبوش . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) درهم آمیختن قوم . (قطر المحیط). درهم آمیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تبویشلغتنامه دهخداتبویش . [ ت َ ] (ع مص ) جمع کردن قوم را. || درهم آمیختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).