sweepدیکشنری انگلیسی به فارسیجارو کردن، جارو، رفت و برگشت، وسعت میدان دید، زدودن، جاروب کردن، رفتن، روبیدن، روفتن، بسرعت گذشتن از، از این سو بان سو حرکت دادن
گسترهدیکشنری فارسی به انگلیسیcompass, expanse, gamut, horizon, kingdom, purview, range, realm, round, scope, spectrum, sphere, stretch, sweep, tract, width