surveyدیکشنری انگلیسی به فارسینظر سنجی، بررسی، نقشه برداری، ممیزی، زمینه یابی، بازدید، براورد، مطالعه مجمل، بردید، پیمودن، بازدید کردن، ممیزی کردن، مساحی کردن، بررسی کردن
ابزار پیمایشsurvey instrumentواژههای مصوب فرهنگستانپرسشنامه یا برگۀ مصاحبه یا گزارش آزمایشها و هرآنچه در پیمایش از آن استفاده میشود
ایستگاه برداشتsurvey stationواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای که در آن یا از آن مشاهدات لازم برای برداشت انجام میشود
برداشت 1survey 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایند تعیین موقعیت و وسعت و منحنی تراز یک منطقه که معمولاً برای تهیۀ نقشه انجام میشود
بررسی 1survey 2واژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ روشمند میدانی و پیمایشی برای شناسایی و تعیین موقعیت مکانی و ثبت پراکندگی محوطههای باستانی باتوجهبه ویژگیهای جغرافیایی و محیطی متـ . بررسی باستانشناخت