surmountedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف شد، از میان برداشتن، برطرف کردن، بالا قرار گرفتن، غالب امدن بر، فائق امدن
آبپوشیدهhydrated 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی یونی که شمار معینی مولکول آب در فضـای همآرایی (coordination surrounding) خود داشته باشد