مادر جانشینsurrogate motherواژههای مصوب فرهنگستانزنی که میپذیرد فرزند زن دیگری را در زهدان خود پرورش دهد اعم از آنکه جنین با تلقیح مصنوعی زامه یا از لقاح برونتنی زوج دیگری تشکیل شده باشد
surrogatesدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزینی، جانشین، قائم مقام، عوض، جانشین شدن، قائم مقام شدن، وکیل شدن