styleدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک، شیوه، روش، استیل، سلیقه، خامه، سبک نگارش، سیاق، قلم، سبک متداول، میله، عبارت، متداولشدن، مد کردن، نامیدن
خامه 2style 1واژههای مصوب فرهنگستانبخشی از مادگی که کلاله را به تخمدان متصل میکند * مصوب فرهنگستان اول
سبکstyle 2واژههای مصوب فرهنگستان[باستانشناسی] مجموعهای از خصیصههای متمایزکنندۀ گروهی از آثار در دورۀ زمانی و گسترۀ مکانی معین [ورزش] شیوۀ خاص اجرای مهارتها و فنون در بسیاری از رشتههای ورز
گسترۀ سبکیstyle zoneواژههای مصوب فرهنگستانمحدودهای که دستساختههای جوامع مختلف ساکن آن، شاخصههای سبکی مشابه دارند