25 مدخل
ذخیره شده، پر کردن، تنگ هم چیدن، خوب جا دادن، انباشتن، باز داشتن
استو
خسته شدم
برف، برف باریدن، برف امدن
آهسته، اهسته کردن یا شدن
نشان داد، نشان دادن، فهماندن، نمایاندن، نمودن، ابراز کردن
stewed
crocked, plastered, stoned, zonked
jag, spaced-out, stoned, trip, wasted